ارزش (5)


       چگونه یک نقش خوب و قدرتمند ، برگزینیم ؟

        نقش کنونی ما ، حاصل تربیت و محیط خانه واجتماع ماست . شرایط تربیتمان در کودکی ، این نقش را به ما پیشنهاد داده و ما هم بازی کرده ایم .
       برای انتخاب نقش جدید ، باید تمام آن آموزه های کودکی را دور ریخت و ذهنیّات جدیدی به دست آورد . ذهنیّاتی که به ما ، نقش جدید و مطابق با سطح آگاهی امروزمان را پیشنهاد دهد .
        شرکت در جلسات معنوی و نشست و برخاست با آدم هایی با سطح آگاهی بالاتر ، به ما کمک می کند تا با نقش های خوب آشنا شویم و بتوانیم نقش قدیمی مان را ؛ اگر ناراضی هستیم ، عوض کنیم .
      
      این که در راه معنوی هستیم ، یعنی که از نقش مان ناراضی هستیم .





ارزش (4)


        وقتی شخصی از نقشی که مجبور است در اجتماع بازی کند ناراضی است ، یعنی که آن نقش مطابق با خواست درونی و معیارهای او نیست .
         امّا چرا این نقش را بازی می کند ؟ چون از کودکی این نقش را بازی کرده و برای ذهن آشناست و کارهای تکراری به ذهن آرامش می بخشد .

        عوض کردن نقش ، خیلی زمان می برد و تلاش و آگاهی بالایی لازم دارد . چون هر چه را که ذهن برای بقا در اجتماع ساخته ، باید خراب کرد و از نو ، نقش دیگری آفرید ؛ زمان کودکی تکرار می شود .
       و نمی شود هم یکباره یک نقش را عوض کرد . به تدریج نقش جدید جایگزین می شود . کم کم ، تصویر روشن تری از نقشی که می خواهیم به دست می آوریم و با تمرکز روی آن ، به آن بدل می شویم .

       این بار که انتخاب با خودتان است ، نقش خوب و قدرتمندی برگزینید .




 

ارزش (3)


        جلب رضایت اجتماع ، و هماهنگ کردن خود با آن ، نقش دهنده ی شخصیّت است و این که چگونه با اجتماع روبرو شویم و چگونه تن به خواسته ی آن بدهیم ، در خانواده شکل می گیرد . خانواده تعیین می کند که فرد از موضع ضعف با اجتماع روبرو شود یا قدرت ؛ خواسته ی خود را بر اجتماع غالب کند یا خود مغلوب جامعه شود .
      نقش ابتدایی را خانواده در درون شخص می گذارد و در نتیجه ی برخورد فرد با اجتماع ، این نقش ، جنبه ی بیرونی پیدا می کند .
        وقتی کودک با اجتماع روبرو می شود ، بر اساس نقشی که در خانواده داشته ، نقشی را در اجتماع بازی می کند که شاید اصلاً مورد قبولش نباشد ، ولی نقش دیگری را بلد نیست و در ضمن ترجیح می دهد نقشی را بازی کند که مورد قبول اجتماع باشد .

       در راه معنوی روح به آزادی می رسد و ردّ و قبول جامعه را رها می کند و بر اساس معیارهای درونی زندگی می کند . آنچه از درونش درخواست می رسد ، انجام می دهد .
       با شناخت خود ، روح ، خود را با بالاترین درجه ی ارزشگذاری می سنجد و روز به روز به شخصیّت آرمانی و حقیقی خود نزدیک ترمی شود .




ارزش (2)


        طرز تلقّی و نوع نگاه یک شخص به خودش ، ارزش او را برای خودش تعیین می کند و این طرز تلقّی و نوع نگاه ، محصول محیط خانواده و جامعه ای است که در آن بزرگ شده است .

        همه ، خانواده و محیط تربیتی مناسبی نداشته اند که به آن ها نگاهی مثبت و روشن نسبت به خود را بدهد ؛ در راه معنوی این مسأله حلّ می شود .

        با ورود به راه معنوی ، شخص ، تولّدی دوباره می یابد و این بار مسؤل تربیتش ، خودش می باشد که زیر نظر استاد ، الگوهای غلط را از ذهن پاک می کند و شخصیّتی مناسب با والاترین آرمان های روح را پی ریزی می کند .

        برای چیزی که الآن هستید ، کسی را سرزنش نکنید ، این لطف را که در راه معنوی هستید ، هرگز فراموش نکنید و خودتان ، شخصیّت جدیدی مناسب با ایده های امروزتان برای خودتان بسازید . شخصیّت قدیمی تان هر چه که بوده و محصول هر محیطی که بوده ، همین که شما را به راه معنوی رسانده ، کار خودش را خوب انجام داده . از این به بعد با خودتان است :
                                             آگاهی کسب کنید و خود را به ارزش های مدّنظرتان برسانید .





جهان شخصی (8)


        تمرکز روی استاد ، راه قدرتمندی ست برای ورود به جهان شخصی .

        استاد خود در جهان شخصی هر روح حضور دارد و مرتبط شدن با او ، راه را برای ورود به آن جهان روشن می کند .

        تمرکز مدام روی تصویر و یا روی حضور استاد یا تکرار اذکار ، خود به خود روح را به جهان شخصی می کشاند و او را در میان شلوغی جهان بیرون ، به خلوت درون می برد .

        استاد ، نماد معنویّت و روشنگر راه روح است .  ایمان داشتن به او ، کلید موفّقیّت در این راه است .





جهان شخصی (7)


        عشق ، یکی از راه هایی است که می تواند روح را از محیط اطراف جدا کرده و او را به جهان شخصی اش نزدیک کند .

        البتّه این جا از عشق به انسان دیگر سخن می گوییم . عشق ، فرد را تنها می کند و به او خلوت و سکوت می بخشد . در این خلوت و تنهایی ، روح به بازیابی خویش می پردازد و خود را می بیند و می شناسد . برای همین دوران عاشقی ، تأثیرگذار است و خاطره اش تا پایان عمر باقی می ماند . اکثر انسان ها از کنار تأثیرات عشق به سادگی می گذرند ، ولی این دوره ، زندگی شخص را عوض می کند و به او دید جدیدی می بخشد .

        از انرژی و قدرت عشق می توان استفاده کرد و جهان شخصی خویش را کشف کرد و ساکن آن شد . به هر حال
هورمون های دوره ی عاشقی اثرشان موقّتی ست و فرد به دید معمولی خویش برمی گردد ، امّا در همان دوران کوتاه ، می توان به جهان شخصی دست یافت و آن را درک کرد و به مرور با مراقبه و تفکّر ، آن را عمیق تر شناخت .

        از کنار احساسات عاشقانه ، به سادگی نگذرید . این خلوت انسانی را می توان به خلوت روحانی تبدیل کرد .






جهان شخصی (6)


        جهان شخصی چیست و کجاست ؟

        جهان شخصی ، فضایی ست که انرژی هر روح می تواند در پیرامونش ایجاد کند . بنابراین هرچه انرژی روحی بیشتر باشد ، این فضا گسترده تر و بزرگتر است .

        زیستن در آگاهی روح ؛ یعنی آگاهی از اینکه روح هستیم ، به تقویت این فضا و انرژی کمک می کند . هر چه هشیارتر باشیم نسبت به روح بودنمان و کارهایمان بیشتراز آگاهی روح  سرچشمه گرفته باشد ، جهان شخصی بزرگتر و قوی تری
داریم .
آنچه انسان ها را از روح بودنشان دور می کند ، احساسات و ذهنیّات است که فضایی مشترک بین همه ی انسان هاست و باعث می شود روح از فردیّت و شخصیّت خود دور شود .
        توجّه به روح ، دوباره فرد را به مرکز خویش می برد و او را به یگانگی می رساند .
        جهان شخصی ، مکانی ست درجهان های درون .





جهان شخصی (5)


        چگونه جهان شخصی را شخصی تر و خلوت تر کنیم و از حضور بیگانه ها در آن جلوگیری کنیم ؟
چگونه به خلوت بهتر و عمیق تری در جهان شخصی دست بیابیم ؟

        جهان شخصی تنها جایی ست در کلّ کاینات که واقعاٌ مال خودمان ست و می توانیم هر که را بخواهیم در آن راه دهیم و
هر که را نخواهیم ، بیرون کنیم .
هرچه جهان شخصی پاک تر و خلوت تری داشته باشیم ، قدرتمند تر و تواناتریم . پس مشخّص است که دوری از احساسات و وابستگی به اشیاء و آدم ها ، از اوّلین قدم ها برای بالابردن سطح کیفی جهانمان است . قدم بعدی ، آشنایی با دام ها و تله های ذهنی است تا در حین حضور در جهان شخصی در آن ها نیفتیم و وقتمان تلف نشود و نتایجمان آلوده به ذهنیّات و قضاوت های پوچ نشود .
مراقبه ، نقش زیادی در قوی کردن پایه های جهان شخصی دارد .
دعوت از استاد برای حضور در جهانمان ، آن را قدرتمند و معنوی تر می کند .






جهان شخصی (4)


        جهان شخصی ، مثل آزمایشگاهی می ماند که روح در آن ، به کسب شناخت خویش و تمرین بودن در عرصه ی زندگی
می پردازد .

        زندگی ، و بودن در میان ذهن های متفاوت ، حالات و شرایط گوناگونی برای روح به وجود می آورد که تحلیل و
 تجزیه ی آن ، به آزمایشگاهی ساکت و مجهزّ نیاز دارد ؛ مجهزّ به آگاهی ، به آخرین دستآوردهای معنوی .
در این آزمایشگاه ، روح شرایط خودش را در زندگی و موقعیّت های گوناگون آن بررسی می کند و بهترین روش را با توجّه به هدفش در زندگی انتخاب می کند .
        گاه روح در عرصه ی زندگی احساس شکست می  کند و گاه پیروزی ، گاه او بر اجتماع غلبه می یابد و گاه اجتماع بر
او ؛ همه ی این حالت ها در این آزمایشگاه درونی و شخصی ، مورد تحلیل قرار می گیرند و علّت شکست ها و پیروزی ها
 به دست می آید .

        جهان شخصی ، اصلی مهمّ و غیرقابل چشم پوشی برای رهروان معنوی ست . با حضور در این جهان ، آن را قدرتمند
می سازیم .
چون هر چه به دست می آوریم ، در نتیجه ی حضورمان در این جهان است . و هر چه قوی تر باشد ، به نتایج بهتری برای مقابله با اجتماع دست می یابیم . چون اجتماع و جاذبه ی آن قوی ست و شخص باید خیلی قدرتمند باشد تا بتواند از گردونه ی این دستگاه گریز از مرکز که همه ی روح ها را آشفته و بی قرار و سرگردان می کند ، خارج شود و خودش مسیر خودش را انتخاب کند .
و این قدرت و آگاهی کسب این قدرت ، در جهان شخصی روح به دست می آید ، جهانی که هیچ کس ، حتّا نزدیکترین کسان در آن نباید راه بیابند ، به جز استاد ؛ چون دیگران با احساسات و انتظاراتشان ، در تصمیم گیری فرد اختلال ایجاد می کنند و
نمی گذارند که روح به عدم وابستگی برسد ،
امّا استاد کمک می کند تا وابستگی ها قطع شود و وقتی که تنها وابستگی به خودش باقی ماند ، خودش هم از جهان شخصی روح خارج می شود تا او بتواند به خود شناسی کامل دست یابد .





قصّه


     قرار دادن  زندگی خود در پیشگاه خداوند ؛ خدا را صاحب حیات خویش دانستن و این زندگی را به او تقدیم کردن ؛
اینگونه است که روح به ارزش کامل حیات خویش دست می یابد و زندگی خود را در ارزشمندترین شکلش ، مشاهده می کند .

بدون پیشکش زندگی خود به خدا ، جامعه چون ظرف در بسته ای می ماند که آدم ها چون کرم ، در آن می لولند ، بی هدف ،
بی ارزش ، یکسان ، همه به دنبال یک چیز ؛
                                                           کسب لذّت بیشتر .

     امّا با در نظر گرفتن خدا و برای او زندگی کردن و بر اساس طرح و نقشه ی او زیستن که در نهایت به انجام خدمتی برای او منتهی می شود ، حیات و وجود داشتن ، معنا پیدا می کند . معنایی کامل و یگانه که دیگر مثل زندگی هیچ کس نیست .
در ظاهر آری ؛ امّا چون هدف و  مقصود هر روح تفاوت دارد ، کلّ زندگیش ، با دید دیگری نگریسته می شود ، که متفاوت با بقیّه است .
پس ، با تقدیم این زندگی به خدا ، در واقع ارزش نهان زندگی خود را پدیدار کرده ایم ، و به جای تلاش برای رسیدن به اهدافی مادّی و محدود ، هدفی کایناتی را دنبال می کنیم که در واقع اصل به وجود آمدن حیات را آشکار می کند .

     سربازی می شویم در ارتش خدا و طبق فرمان او پیش می رویم و منتظر روزی که مأموریّتمان ابلاغ شود تا جانفشانی کنیم .

     اینگونه زندگی ، ارزش زیستن و مخاطرات و سختی ها را دارد ، وگرنه زندگی ای که شبیه به  مال همه است و آخرش هم مثل همه تمام می شود ، مثل سریالی تکراری ، ارزش دیدن و دنبال کردن ندارد . چون آخرش مشخّص است .
     امّا قصّه ی قهرمانان معنوی با همه فرق می کند ؛
                                                                      چون خداوند آن را نوشته است .










ارزش


        روحی که می خواهد به درک ارزش خویش برسد ، باید دست از ارزشگذاری بر اساس معیار ذهن بردارد . برای همه ، ارزش معنوی قايل شود و خودش و دیگران را براساس کارکردهای کایناتی ببیند و بسنجد ، نه بر اساس طبع جامعه .
با این تمرین ، روح از قید عینک قضاوتگر ذهن ، خلاص می شود و در وجود خویش و دیگران ، چیزی بیشتر از مطالبات جامعه پیدا می کند . چیزی به نام مفهوم حیات ؛ ارزش زندگی ؛ که به بودن فرد معنا می بخشد و فرد را ارزشمند می کند ، چون در دید خداوند وجود دارد و چون خداوند این ارزش را برای روح قایل شده است که به آن حیات بخشیده است و خواسته است که روح با او ؛ خدا ، همکار باشد .

        دید عوض می شود و جای دیدن سرمایه های مادّی ، سرمایه های معنوی مدّ نظر قرار می گیرند .

        شما دید خود را عوض می کنید ، کاری به اجتماع ندارید . و هنوز هم می خواهید به ثروت و تناسب اندام و خانواده ی خوب دست پیدا کنید ، امّا نه برای اینکه این ها شما را در رتبه گذاری اجتماع ، بالا ببرد ، بلکه برای اینکه از این ها باید استفاده کنید تا کاری را که مدّنظر خداست ، انجام دهید .





جهان شخصی (3)


جهانی که روح در آن به سر می برد ، جهان ارزش هاست . همه چیز در آن ارزش خودش را دارد و از معنای وجودی برخوردار است .

امّا جهان ذهن ، جهان مقیاس ها و بالا و پایین ها و با ارزش و کم ارزش و بی ارزش است .

وقتی ذهن بر روح مسلطّ باشد ، جهان خودش را بر جهان روح تحمیل می کند و روح را دچار همان توهمّات ارزشی می کند . و طبق القای ذهن ، روح در برخی زمینه ها خودش را برتر و در برخی کمتر می بیند . خودش را با دیگران مقایسه می کند . در برخی جاها باارزش است و برخی جاها ، کم ارزش و جاهایی هم ، بی ارزش .
حتّا آن ارزشمندی بر مقیاس ذهن هم بی ارزش است ؛ چون بر اساس رقابت و من بهترم ، تو بدتری و مقایسات به دست آمده است .
روح ، نیاز دارد که محیطی داشته باشد که بتواند خودش را در آن پیدا کند و خارج از چارچوب های ذهنی که اساس جامعه را تشکیل می دهد ، خودش را ببیند و بشناسد .

این جاست که جهان شخصی به کار روح می آید ؛ جهانی که او خودش را در آن تنها می بیند ، بی حضور نقّادانه ی جامعه و
می تواند باشد ، آنچه که هست .
این جا روح به ارزش و مقدار واقعی خویش دست می یابد ، نه آن ارزشی که ذهن و به تبع آن ، جامعه به شخص می دهد که بر اساس میزان پول و سواد و زیبایی اندام و طایفه است ، بلکه ارزشی که بر اساس وجود داشتن به دست آمده است ، وجود داشتن روح ؛ بودنش در زندگی ، خلق شدنش . این هاست که روح را ارزشمند می کند و بر این اساس ، بر اساس وجود داشتن ؛
همه ی روح ها ارزشمندند و محترم ؛ هر روحی که در کاينات است .

روحی که به این درک و شناخت از خویش برسد ، خود را از زنجیر داوری و ارزشگذاری جامعه می رهاند و به خود از دید ذهن و اجتماع نمی نگرد و برای خود ارزش قايل می شود ، ارزشی مبتنی بر شناخت و درک وجود خود .

پس ، هر روح به خودی خود ، به واسطه ی وجود داشتن ، محترم و ارزشمند است . این درک ، کمک می کند تا وظیفه ای را که به خاطر آن ، این جا هستیم ، با قدرت بیشتری دنبال کنیم و به سرانجام برسانیم .





جهان شخصی (2)


جهان شخصی ، جهان روح ست . و روح باید این جهان را داشته باشد تا بتواند با خود خلوت کند .

یکی از مهمّترین وظایف روح ، پیدا کردن مأموریّت و ومسؤلیّت خویش در دنیای فیزیک ست . کاری که برای آن به این دنیا پا
گذاشته ایم . بدون پیدا کردن این مأموریّت ، روح سرگردان و بی هدف ، می آید و می رود . و دلیل وجودی خویش را نمی داند .
پس ، پیدا کردن این وظیفه ، مهمّ ترین هدف روح باید باشد .

برای خلوت و تنهایی و رفتن به عمق وجود برای دانستن دلیل بودن ، به جهان شخصی نیاز است . که در آن بدون فشارها و انتظارهای جامعه ، روح بتواند تصمیم بگیرد و پیدا کند آنچه را که به خاطرش آمده ست .
این یافتن ، به روح هدف و نشاط و نیرو می دهد و نقشه ی زندگی که براساس آن پیش می رود . با داشتن این هدف و برنامه ، هیچگاه روح از زندگی خسته و سرخورده نمی شود و حسّ نمی کند که عمرش را باخته است .




جهان شخصی


    هر چلای اکی به جهان شخصی خویش نیاز دارد . بی جهان شخصی ، هیچ رهروی راه معنوی نمی تواند مسافت درازی را از نقطه ی شروع حرکتش ، دور شود .

    جهان شخصی ، جهانی است که فرد در آن تصمیمات شخصی اش را می گیرد . تصمیماتی که هیچ کس دیگر ، حتّا نزدیک ترین افراد ، در آن دخالتی نمی کنند . این تصمیمات ، بدون تأثیرپذیری از ذهن و احساس ، توسّط روح گرفته می شوند .


    جهان شخصی ، جهانی است که روح در آن جا آزادانه ، بدون فشار ذهن و احساس ، بدون تأثیرگیری از اجتماع و آدم ها ،
 می تواند برای خودش زندگی کند .

    در این جهان ، روح ، فرصت تمدید قوای خویش و کشف نیروهای نهان خودش را دارد . روح ، خودش را می بیند و به درک
خودش می رسد .
این جهان ، جهان معجزات است . جهان به تحقّق رسیدن سرانجام هر روحی ست . جهانی که روح ، با تقدیر و وظیفه ی خویش ، روبرو می شود و آن را می پذیرد .
جهانی ست که روح ، به خودباوری می رسد و قدرت انجام کار نهایی خویش را می یابد .

    باید در جهان شخصی زندگی کرد .







پالایش زندگی



رهرو راه معنوی برای کسب آگاهی به چه نیاز دارد ؟

     به تجربه .

     تجربیّات روزمرّه ی زندگی ، در پالایشگاه روح به آگاهی تبدیل می شود . روحی که تحت آموزه های معنوی ست و یاد گرفته

که چگونه امور ساده ی زندگی را به گوهر تابناک آگاهی بدل کند .

     در این فرآیند ، هر چه محصول به دست آمده خالص تر و ناب تر باشد ، کار رهرو بهتر بوده است . این یعنی برای رسیدن به

آگاهی بیشتر ، نیاز به تجربه ی خاصّ و منحصر به فرد نیست . بلکه همین تجربیّات همگانی را یک ذهن تربیت شده و یک

روح هشیار ، به آگاهی خیلی خاصّ ، بدل می کند .

     لازم نیست تجربیّات روزمرّه بزرگ و شگفت انگیز باشند ، این چلاست که همین امور پیش پا افتاده را به آگاهی شگفت انگیز

بدل می کند .

     در واقع ، ماجراجویی اصلی یک رهرو ، درون اوست . او قهرمانی روحانی ست که در جهان های معنوی ، ماجراهای شگفتی

دارد ، امّا در زندگی بیرونی ، یک فرد معمولی و ساده است .

     کار اصلی چلا ، درون اوست ، ماجرا و اصل زندگی درون اوست . او در معدن جهان فیزیک کار می کند تا گوهرهای گرانبهای

آگاهی را استخراج کند .





کار


راه معنوی چه نقشی در زندگی ما دارد ؟

راه معنوی چگونه در زندگی فیزیکی نمود پیدا می کند ؟


     راه معنوی ، راه قدرت است . راه دستیابی به حدّاکثر توانایی وجودمان . راه یکی شدن با آنکه واقعاً هستیم .

     راه معنوی ما را به سمت قدرت پیش می برد . بنابراین ، هر جا که ضعف و سستی پیش آمد ، از راه دور شده ایم .

     هرگاه که دلزده ایم و در برابر کاری که انجام می دهیم ، مقاومت می کنیم ، مسیر انرژی را مسدود می سازیم .

     دل سپردن به کار ، اک را درون ما جاری می سازد و ما را با کائنات هماهنگ می کند . مهّم نیست آن را دوست

     داریم یا نه ، دل سپردن به کار ، ما را به سمت شغل دلخواهمان پیش می برد .

     زندگی را باید با جان و دل زندگی کرد ، نه از سر اجبار و زور .


با زندگی بدویم و بازی کنیم .