قرار دادن زندگی خود در پیشگاه خداوند ؛ خدا را صاحب حیات خویش دانستن و این زندگی را به او تقدیم کردن ؛
اینگونه است که روح به ارزش کامل حیات خویش دست می یابد و زندگی خود را در ارزشمندترین شکلش ، مشاهده می کند .
بدون پیشکش زندگی خود به خدا ، جامعه چون ظرف در بسته ای می ماند که آدم ها چون کرم ، در آن می لولند ، بی هدف ،
بی ارزش ، یکسان ، همه به دنبال یک چیز ؛
کسب لذّت بیشتر .
امّا با در نظر گرفتن خدا و برای او زندگی کردن و بر اساس طرح و نقشه ی او زیستن که در نهایت به انجام خدمتی برای او منتهی می شود ، حیات و وجود داشتن ، معنا پیدا می کند . معنایی کامل و یگانه که دیگر مثل زندگی هیچ کس نیست .
در ظاهر آری ؛ امّا چون هدف و مقصود هر روح تفاوت دارد ، کلّ زندگیش ، با دید دیگری نگریسته می شود ، که متفاوت با بقیّه است .
پس ، با تقدیم این زندگی به خدا ، در واقع ارزش نهان زندگی خود را پدیدار کرده ایم ، و به جای تلاش برای رسیدن به اهدافی مادّی و محدود ، هدفی کایناتی را دنبال می کنیم که در واقع اصل به وجود آمدن حیات را آشکار می کند .
سربازی می شویم در ارتش خدا و طبق فرمان او پیش می رویم و منتظر روزی که مأموریّتمان ابلاغ شود تا جانفشانی کنیم .
اینگونه زندگی ، ارزش زیستن و مخاطرات و سختی ها را دارد ، وگرنه زندگی ای که شبیه به مال همه است و آخرش هم مثل همه تمام می شود ، مثل سریالی تکراری ، ارزش دیدن و دنبال کردن ندارد . چون آخرش مشخّص است .
امّا قصّه ی قهرمانان معنوی با همه فرق می کند ؛
چون خداوند آن را نوشته است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر