مسائل و مشکلاتی که در زندگی پیش می آیند ، علاوه بر اینکه روح را با تجربه می کنند ، ذهن را نیز گسترش می دهند .
ذهن در حدود سنّ ده - دوازده سالگی طبق آموزش هایی که از محیط می گیرد ، دست از کنجکاوی و کشف جهان بر می دارد و
به آن چه دیده و شنیده ، قناعت می کند . جهانش همین قدر می ماند و آموخته هایش از جهان ، نیز . بقیّه ی زندگی برایش تکرار
مکرّرات است و رفتن در مسیری ثابت . مسیری که دیگران می روند . هنرمندان برای همین است که نقش مهمّی در جامعه
دارند . آن ها ذهنشان را تربیت می کنند که همیشه جستجو گر باشد و به هیچ چیز با دید قبلی نگاه نکند .
وقتی چلا با مشکلات روبرو می شود ، این مشکلات سبب می شود که او ذهنش را باز کند ، به جریان بیندازد تا بتواند به جواب
مشکلات دست بیابد . ذهنش را به کار وا می دارد . انگار که مشکلات ، ورزش ذهن هستند . ذهن را از کرختی و سستی به در
می آورند و ذهن دوباره رشد و پویایی خود را از سر می گیرد . دوباره در جریان آموختن قرار می گیرد تا بتواند جواب مشکلاتش
را پیدا کند . ذهن از محدودیّت هایی که اجتماع با تلقین برایش ایجاد کرده ، فراتر می رود و به راه های تازه می رسد و شروع به
حرکت می کند ، مثل ذهن یک کودک که جهان را دارد کشف می کند . ذهن دوباره جوان می شود و سرزنده و قوی برای روبرو
شدن با زندگی .
این مسیری است که چلا در راه معنوی طیّ می کند تا ذهنش را از شرایط برهاند ، چون حمایت می شود و حمایت ها جنبه ی
آموزشی دارد و تفکّر صحیح را به او یاد می دهند ، امّا در خارج راه معنوی ، آدم ها اغلب مغلوب مشکلات می شوند و به جای
این که برای بیرون رفتن از سیاهچال محدودیّت ها تلاش کنند ، به گوشه ای از آن پناه می برند و سر در گریبان می کنند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر