ذهن به آینه احتیاج دارد تا خود را ببیند و وجود داشته باشد و آینه ی ذهن ، آدم های دیگر هستند . ذهن به واسطه ی
حضور دیگران ، وجود پیدا می کند ، چون در تقابل با دیگران خود را تعریف می کند . ذهن دائم در حال ردّ و بدل
احساسات و اطّلاعات با دیگران است . یا عشق می ورزد یا نفرت ، یا رقابت می کند یا حسادت ، یا بالاتر از خود
می بیند یا پایین تر ، ... .
به واسطه ی این احساسات و این ذهنیّت هاست که ذهن خود را تعریف می کند و به وجود می آید . در این آینه است که
ذهن خود را می بیند و قیافه می گیرد ، در آینه ی دیگران . و اگر دیگرانی نباشند ، ذهن وجود نخواهد داشت . چون تصویری
از خود نمی بیند .
ذهن در تالار آینه ها زندگی می کند و به هرطرف که نگاه می کند ، تصویر خود را می بیند .
برای رهایی ذهن ، این آینه ها باید شکسته شوند .
حضور دیگران ، وجود پیدا می کند ، چون در تقابل با دیگران خود را تعریف می کند . ذهن دائم در حال ردّ و بدل
احساسات و اطّلاعات با دیگران است . یا عشق می ورزد یا نفرت ، یا رقابت می کند یا حسادت ، یا بالاتر از خود
می بیند یا پایین تر ، ... .
به واسطه ی این احساسات و این ذهنیّت هاست که ذهن خود را تعریف می کند و به وجود می آید . در این آینه است که
ذهن خود را می بیند و قیافه می گیرد ، در آینه ی دیگران . و اگر دیگرانی نباشند ، ذهن وجود نخواهد داشت . چون تصویری
از خود نمی بیند .
ذهن در تالار آینه ها زندگی می کند و به هرطرف که نگاه می کند ، تصویر خود را می بیند .
برای رهایی ذهن ، این آینه ها باید شکسته شوند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر