یکی از معضلاتی که ذهن دچارش می شود ، خیالبافی است . ذهن به واسطه ی ذخیره ی عظیمی که از تصاویر و
خاطرات دارد ، می تواند خیلی راحت ارتباطش را با واقعیّت قطع کند و در میان بایگانی تصاویرش زندگی کند ، بدون
اینکه از جهان واقعی و در حال جریان بیرون ، اطّلاعات جدیدی دریافت کند و خودش را به روز کند . این امر وقتی حادّ
می شود که ذهن در مواجهه با واقعیّت مشکل دارد و به انبار خاطرات و تصاویرش پناه می برد و از سرهم کردن چند
خاطره و تصویر قدیمی ، دنیای جدیدی برای خودش می سازد و در آن شروع به زندگی می کند .
وقتی که روح در اثر برخورد با راه معنوی و در پی مراقبه ها ، بیدار می شود ، و می خواهد سر و سامانی به اوضاع
بدهد و کنترل وجود را به تدریج از ذهن پس می گیرد و خود فرمانده می شود ، یکی از اتّفاقاتی که می افتد ، همین
است که جهان ساختگی ذهن به تدریج فرو می ریزد و ذهن مجبور می شود که از سیاه چالی که خود را در آن حبس
کرده بود ، خارج شود و نور را تاب بیاورد و قدم به زندگی جاری بگذارد و با موارد ترسناکی که او را مجبور به پناه بردن
به سیاه چال کرده بودند ، روبرو شود و راه گذر از آن موانع را پیدا کند و این را یاد بگیرد که باید مبارزه کرد و دیگر در
پی مشکلی ، به جهان ساختگی اش پناه نبرد ، بلکه در بیرون بماند و مبارزه کند و پیروز شود و پیش رود که در نتیجه ی
این کار ، فرد مشکلات زندگی بیرونش را حل می کند . مشکلاتی مثل بیماری ، ترس از آدم ها، اعتیاد ، بی پولی ، ... .
این مشکلات برای این به وجود آمده اند که ذهن راه روبرو شدن با جهان را بلد نبوده و به جای پریدن از روی چاله های
زندگی ، در آن ها افتاده و به جای جاری بودن در مسیر زندگی ، در ته چاله ی مشکلات به لجن و آب گندیده تبدیل شده .
راه معنوی او را از این چاله ها که بعد می فهمد چه قدر کوچک بوده ، بیرون می آورد و به او قدم زدن در مسیر زندگی
را می آموزد ، مسیری که او را بزرگ می کند ، چون فقط با حرکت در مسیر زندگی و تماس با زندگی زنده ، روح و به
دنبال آن ، ذهن رشد می کند و زندگی در پستوهای تاریک ذهن ، جز پوسیدگی ، چیزی به همراه ندارد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر